loading...

متی ترانا و نراک

بسم الله الرحمن الرحیم چند روز پیش داشتم از این میگفتم که واه واه، چرا بعضی‌ها از خانه ماندن این همه کلافه شدند ... دیروز بعد خواندن نماز مغرب و عشاء نشسته بودم...

بازدید : 549
دوشنبه 3 فروردين 1399 زمان : 2:43
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

متی ترانا و نراک

بسم الله الرحمن الرحیم

چند روز پیش داشتم از این میگفتم که واه واه، چرا بعضی‌ها از خانه ماندن این همه کلافه شدند ... دیروز بعد خواندن نماز مغرب و عشاء نشسته بودم زار زار اشک می‌ریختم. حس عارفانه گرفته بودم؟ نه :/ اصلا. خودم هم نمی‌دانستم این واکنشم برای چه چیزی ست؟ دستمال کاغذی برداشتم و توی خودم چنبره زدم. نیازی نبود هیچ تلاش خاصی بکنم. چکه چکه اشکها پایین می‌ریختند. گفتم دیدی میگفتی مردم چرا کلافه شدند از خانه نشینی؟

ماه رجب آمده ولی دل من یک حس خاص و غریبی دارد. خیلی سنگین و رنگین روی مود ادبار است ... آن قدر که دکتر رفتم و دارو خوردم و بالا و پایین شدم، دیشب دلم می‌خواست یک دکتر معنوی هم بود که به ته ته دلم نگاهی بیاندازد و بگوید چه مرگم شده؟ چرا برق چشم‌هام رفته؟ چرا حجاب غفلت روی دلم کنار زده نمی‌شود؟ اصلا چرا دست و دلم نمی‌رود برای زدودنش؟ قبلا با یک گریه روضه می‌رفت. قشنگ حسش می‌کردم. اما حالا انگار افتاده ام ته یک پرسپکتیو از خودم و جنبشی برای چند قدم جلو آمدن و بیرون آمدن از این وضعیت و خلاصی از آن درونم شکل نمی‌گیرد!

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 2
  • بازدید کننده امروز : 2
  • باردید دیروز : 78
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 163
  • بازدید ماه : 173
  • بازدید سال : 393
  • بازدید کلی : 6431
  • کدهای اختصاصی